زن


زن عشق می کارد و کینه درو می کند ...

دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر.

می تواند تنها یک همسر داشته باشد

و تو مختار به داشتن چهار همسر هستی!

برای ازدواجش (در هر سنی) اجازه ولی لازم است

و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج کنی ...

در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو ...

او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی!

او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی ...

او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد ...

او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ...

او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر ...؟

و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛ پیر می شود و میمیرد ...

و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند

چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت،

زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛

گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛

سینه ای را به یاد می آورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند ...

و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد ...!

و این رنج است...

دکتر علی شریعتی

جهان سوم ...

جهان سوم جایی‌ست که آدم‌ها اگر دل‌شان بگیرد، مجبورند بروند قبرستان، بیمارستان، تیمارستان یا آسایشگاه سالمندان، تا بفهمند غم‌های بزرگ‌تری هم هست، نکند که دل‌شان هوای شادی کند.

 

جهان سوم تنها جایی است که به جای واژه ایمیل از واژه

 

پست الکترونیکی استفاده می شود که هم پست و هم الکترونیک هر دو انگلیسی اند

جهان سوم جایی ست که اگر بخواهی کشورت را آباد کنی خانه ات خراب خواهد شد و اگر بخواهی خانه ات را آباد کنی باید در تخریب مملکتت بکوشی (دکتر محمود حسابی )

خانه تکانی دلت مبارک...

 

دلـتــ را بتــــکان ...

غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن

دلتـــ را بتکان

اشتباه هایت وقتی افتاد روی زمین

بگذار همانجا بماند

فقط از لا به لای اشتباه هایت،

یک تــجربه را بیرون بکش

قاب کن و بزن به دیوار دلتــــ ...

دلت را محکم تر اگر بتکانی

تمام کینه هایت هم می ریزد

و تمام آن غم های بزرگ

و همه حسرت ها و آرزوهایت ...

باز هم محکم تر از قبل بتکان

تا این بار همه آن عشق های بچه گربه ای هم بیفتد!

حالا آرام تر، آرام تر بتکان

تا خاطره هایت نـــــیفتد

تلخ یا شیرین، چه تفاوت می کند؟

خاطره، خاطره است

باید باشد، باید بماند ...

کافی ست؟ نه،هنوز دلت خاک دارد

یک تکان دیگر بس است

تکاندی؟ دلت را ببین

چقدر تمیز شد...

دلت سبک شد؟

حالا این دل جای "او"ست

دعوتش کن

این دل مال "او"ست...

همه چیز ریخت از دلت،

همه چیز افتاد و حالا

تو ماندی و یک دل

یک دل و یک قاب تجربه

یک قاب تجربه و مشتی خاطره

مشتی خاطره و یک "او"...

خـــانه تـکانــــی دلـــتـــــ مبـارکـــــــــ